▪️ امروز فیلم گلادیاتور رو دیدم! بله برای اولین بار! شاید برای خیلی‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ها تعجب برانگیز باشه. شایدم نباشه. معمولا فیلم های معروف رو اکثریت دیدن، ولی خب من ندیده بودم. تعریف خاصی از فیلم ندارم، از امتیازاتش همه چی معلومه. غمگین بود. شخصیت اولش مکسیموس هم عالی بود. (نمی‌خوام اشاره کنم که نشستم و در کمال ناباوری هشت فصل از سوپرنچرال دیدم، احتمالا به خاطر این گناه مستحق مرگ باشم)

▪️ به اولین آل‎‎‌استاری که داشتم زیپ دوخته بودم. کلی پاره پوره شده بود و کلی وصله پینه داشت. اما با این حال عاشقش بودم. ولی دیگه به گمونم وقتش رسیده که باهاش خداحافظی کنم. اصلا دلم نمیاد بندازم بره. چقدر یه آدم مگه میتونه سنگ دل باشه؟ دلم میخواد از یه جایی به عنوان یادگاری آویزونش کنم، ولی خب جایی هم نیست. دلم نمیاد اینو بگم، هرچیزی بالاخره یه زمانی داره و زمان این کفش‎‌‎ها هم به سر رسیده. آل استارهای جدید رو دادم زیپ بدوزن بهش. تمام خوبی‌‎هاش به کنار، بستن بندهاش واقعا رو مخه. 

▪️ امروز صبح شروع کردم به یه کتابی که تقریبا خیلی وقت بود داشت خاک میخورد. نه به اندازه بقیه کتاب ها، ولی خب بازم داشت خاک میخورد. با خودم گفتم حتما اینم مثل اون یکی کتابه باموضوع مشابه باید خیلی کسل‌کننده باشه. چون اون کتاب قبلی، نویسنده‌اش یه خانم فمنیست بود. وای نگم براتون! فمنیست‌ها، منطقی‌ترین و غیراحساساتی‌ترین موجودات روی زمین هستند! به نظرم حضرت سقراط با اون عظمتش، باید در مقابل این‌ها سر تعظیم فرود بیاره! فقط کافیه ازشون بخوای یه چیزی رو اثبات کنند، به هر نحوی شده، به غیرممکن‌ترین راه‌های غیرممکن، اون رو اثبات می‌کنن. و به غیر از علوم طبیعی، رسما نه منطق، نه فلسفه و نه دین رو به کار نمی‌‎گیرن چون بالاخره حضرت داروین هستش و اون نظریه‌اش که حتی بهش خدشه وارد شده و اون سمت در حال اصلاحه، ولی خب چون کشور ما خدا رو شکر یه پنجاه سالی از دنیا عقبه، هنوز داره از این طریق و کتاب‌های پرت و پلایی که از این طریق میخوان به مقصودشون برسن استفاده می‌کنه. اون کتابِ چرتِ دری وری که اصلا نتونستم کامل بخونمش (میخوام بخونم در آینده) اسمش شباهت دو جنس بود! آره خلاصه! آفتابه گرفته بود رو مردا و مردانگی و خلاصه این که هیچ فرقی بین این دو جنسیت نیست! اما اینی که الان می‌خونم، اسمش به فارسی مردِ مرد هست. ولی خب اسم انگلیسی‌اش Iron John. a book about men . جدای از این که نویسنده‌اش یک مرده! و فقط هم راجع به مردا صحبت کرده (بر خلاف کتاب قبلی که می‌خواست راجع به هر دو جنیست صحبت کنه) صفحه به صفحه‌اش نه تنها جذاب بود، بلکه داشت روز به روز وقایع زندگی من رو روایت می‌کرد و از مشکلات احتمالی که ممکنه برای هر پسری امروزه رخ بده (که یکی از اون احتمالات دقیقا من بودم) صحبت می‌کرد و خدایا! یه ضرب سر صبح ۵۰ صفحه‌اش رو خوندم! و بازم این سوال پیش میاد که چرا زودتر نخوندم این کتابو. جذابیتش این که، سعی در خراب کردن کسی یا چیزی نداشته و از فلسفه و روانشناسی و مخصوصا کهن الگوها و داستان‌ها و اسطوره‌های یونانی بهره کافی برده بود. احتمالا از علوم تجربی هم استفاده نکرده، حداقل تا اینجای ماجرا. خلاصه که عالیه. باید ببینم تا انتها چه اتفاقی میفته. بعدا بیشتر راجع بهش صحبت می‌کنم. چیزهایی که شاید نمی‌خواستم صحبت کنم یا نمی‌تونستم. میخوام راحت زیر سایه این کتاب راجع بهشون صحبت کنم.

▪️ دیروز بازی Dark room رو نصب کردم. یه بازی ترسناک ایرانی. همین امروز صبح تموم شد. طرح داستانی‌اش فوق‌العاده بود. این بازی‌های ترسناک ایرانی، جدای از کیفیت ساخت بازی (طبیعتا نباید انتظار سایلنت هیل یا پی.تی رو داشت) ولی واقعا داستانشون قشنگه. 41148 هم اینجوری بود. با این که یه بازی با تکنیک سیلوئت بود، ولی طرح داستانی‌ش فوق‌العاده قشنگ بود. و یه نکته قشنگ هم دارن که در نهایت یه ربطی به کشور خودمون پیدا می‌کنن و یا پرونده جنایی تو ایران...

تا اینجای کار به نظرم کافیه. به نظرم بقیه چیزها رو بذارم برای پست‌های روزهای بعد...