inside out

فکر کنم اولین کسی که پیشنهادش کرد ببینم، هنوز راهنمایی بودیم و وارد دبیرستان نشده بودیم. بله، چون زمانی که قسمت اولش منتشر شد، من ۱۳ سالم بود. فکر کنم سال نهم بودیم که یکی از بچه‌ها بهم پیشنهاد داد که ببینمش. و یک جورایی احساس می‌کنم همون موقع هم که داشت این فیلم رو معرفی می‌کرد، قبلش داشتیم راجع به بلوغ و  اینجور چیزها صحبت می‌کردیم. یا یک چیزی راجع به یکی از احساساتمون. کسی که این رو به من معرفی کرد، یکی از نخبه‌های کلاس بود. هم به جهت این که پدرش معلم ریاضی بود، و هم به جهت تلاشی که خودش داشت. امروز متوجه شدم که خودش هم معلم ریاضی شده. فکرش رو بکن، همه فکر می‌کردن این اینقدر نخبه است که کارش می‌کشه به ناسا یا چه می‌دونم، یکی از سازمان‌های علمی ایران. خیلی انتخابش برام جالب بود. بگذریم.

بالاخره بعد از حدود یک دهه از انتشار قسمت اول نشستم و هر دو قسمت این انیمیشن رو دیدم. با خودم می‌گم چرا زودتر ندیدمش؟ مثل خیلی از شاهکارهایی که بعد از مدت طولانی دیدمشون. مثل Your Name که هیچ‌وقت فراموشش نمی‌کنم. چون یادمه هر دفعه پوسترش رو می‌دیدم احساس می‌کردم قراره یه انیمه کسل‌کننده باشه، اما بهترین شاهکار عمرم بود. حالا Inside out بهترین شاهکار عمرم نیست. ولی قطعا یکی از بهترین کارهایی که دیدم و اینقدری خوب بود که بگم چرا زودتر ندیدمش!؟ و اگه زودتر می‌دیدمش، آیا درکش می‌کردم!؟ معلوم نیست.

و در نهایت یه دیالوگی تو قسمت دومش داشت که خیلی باهاش همزادپنداری کردم:

Joy, you’ve made a lot of mistakes... a... a lot!
and you’ll make a whole lot more in the future. But if you let that stop you, we might as well lie down and give up now...

  • ハミド・レザ
  • شنبه ۲۴ آذر ۰۳

...how it ended

Today after arriving at class and after greetings, teacher looked at me and said: 


You look broken!


Yes! Actually, I'm broken. I thought studying can be easier than being a soldier but it's NOT! Being a soldier is about loneliness and having hard physical conditions. But studying? I think my brain can't handle it! After four years of being far from studying, it's really hard to start again. My face is awful, just like a lonely addicted guy. I can't go ahead with my progress! I can't get up early in the morning! Because I got tired so bad. Tired of everything! Not just studying! Everything seems meaningless. Even writing this text in English! Even learning English! And! First of all, by far the best problem that I have, is nothing but goddam overthinking! I think I'm in the fight club! I really need some guys to punch my face to wake me up! and make me feel better...

That's why I'm broken! And today was the last session with the best teacher that I've ever had! I couldn't get the best score in class, cause he was a little bit strict, but it's ok! being among people who are better than you, is better than being among people who aren't. So, I never forget him. 

A Broken Boy

 Let's listen:

Jeremy Soule - Harvest Dawn

  • ハミド・レザ
  • جمعه ۱۱ آبان ۰۳

بگو قبرساز...

آن کیست که از بنا و کشتی‌ساز و نجار محکم‌تر می‌سازد؟ [...] اگر دفعه دیگر این سوال را از تو بکنند بگو قبرساز. زیرا خانه‌هایی که او می‌سازد تا روز قیامت باقی می‌ماند.

هملت - ویلیام شکسپیر
ترجمه دکتر علاءالدین پازارگادی

P.S. Painting from Eugène Delacroix, Hamlet and Horatio in the Garden, 1839

  • ハミド・レザ
  • جمعه ۸ تیر ۰۳

Lonely Day

Such a lonely day, and it's mineThe most loneliest day of my lifeSuch a lonely day should be bannedIt's a day that I can't stand

The most loneliest day of my lifeThe most loneliest day of my life

Such a lonely day shouldn't existIt's a day that I'll never missSuch a lonely day, and it's mineThe most loneliest day of my life

And if you go, I wanna go with youAnd if you die, I wanna die with youTake your hand and walk away

The most loneliest day of my lifeThe most loneliest day of my lifeThe most loneliest day of my lifeLife

Such a lonely day, and it's mineIt's a day that I'm glad I survived

  • ハミド・レザ
  • چهارشنبه ۶ تیر ۰۳

زندان دنیا...

هملت: چه خبر دارید؟
روزِنکرانتز: خبری نداریم جز این که دنیا رو به درستی می‌رود.
هملت: پس روز قیامت نزدیک شده؛ ولی خبر شما درست نیست. بگذارید سوال مشخصی بکنم. شما دوستان عزیز، در خور چه بودید که اقبال به این زندان اعزامتان داشته است؟ 
گیلدن‌استرن: زندان، قربان؟
هملت: زندان دانمارک.
روزِنکرانتز: در این صورت دنیا هم زندان است.
هملت: بله، زندان وسیعی که انواع قیود و‌ محبس‌ها و سیاه‌چال‌ها را دارد، و دانمارک یکی از بدترین آنهاست...

مجموعه آثار نمایشی ویلیام شکسپیر ج ۲ ص ۹۲۴
ترجمه دکتر علاءالدین پازارگادی

  • ハミド・レザ
  • چهارشنبه ۹ خرداد ۰۳