انقضای کارت بانکیام تموم شده بود. امروز رفتم بانک تا یه کارت جدید بگیرم. وقتی کارتِ نو رو گرفتم، روش نوشته بود ۱۴۰۸
رفتم تو فکر... پنج سال دیگه... کجام یعنی؟
احتمالا یه چالشی با سوالی شبیه به این قبلا تو بیان بوده که میگفت چندسال دیگه خودت رو کجا میبینی. یادم نمیاد وبلاگنویسی تو بیان رو از کی شروع کردم. ولی خب، اگه از هفدهسالگی من این سوال رو میپرسیدند، عمرا نمیتونست حدس بزنه که پنج سال آیندهاش کجاست؟
خب تو خونه! عجیبه، ولی من تو همون نقطه وایسادم و میتونم بگم که نسبت به اون زمان هیچ حرکتی نکردم. پس این همه نوشتن و اینا چی؟ خب، هیچی! همهاش از بین رفت!
(اتفاقا همون موقع بود که کرونا اومد. وقتی که کرونا اومد، من هنوز هجده سالمم نشده بود و حالا داره ۲۲ سالم میشه و این عدد خیلی منو میترسونه! حتی با وجود رفتن به خدمت سربازی، احساس میکنم به اندازه سنم، رشد نکردم. احساس وحشت دارم! وحشتی عجیب...)
حرکتی که من کرده بودم، به جایی رسیده بود که به جای اینکه من دنبال نوشتن تو جایی باشم، دیگران دنبال من میگشتن تا پیشنهاد نوشتن بدند. ولی حالا؟ وقتی حسین قدیانی بهم میگه بنویس تا توی صفحهام منتشرش کنم، خجالت میکشم که بهش بگم نمیتونم مثل قبل بنویسم! دستم به قلم نمیره. ولی اون حتی بدون گفتن این کلمات هم با فریاد تاکید میکنه "فقط بنویس!" و من میتونم صداش رو بشنوم که با چه تحکمی به یه آدم زمینخورده میگه بلند شو و رو پات وایسا و بنویس!
و شاید از این به بعد بتونم حرکت کنم. شاید نه، حتما باید حرکت کنم. با خودم فکر میکردم که پنج سال دیگه کجام؟ اینطور فکر کردن میتونه شیرین باشه، میتونه تلخ باشه. شیرین از این جهت که رویاپردازی کنی و تلخ از این جهت که به سختیهای مسیر فکر کنی. ولی در هر صورت، به آینده فکر کردن، درست نیست. اگه قرار نباشه که کاری انجام بدی، به آینده فکر کردن هم هیچ فایدهای نداره.
اگر داری کاری میکنی و پیشرفت میکنی، به آینده فکر کردن میتونه انگیزهبخش باشه. نه تا حدی که باعث اهمالکاری بشه. فقط همونقدری که انگیزه بده.
پنج سال دیگه کجام؟ هنوز مجردم یا ازدواج کردم؟ از این که خودم رو متاهل تصور کنم خندهام میگیره! اصلا به اون مرحله میرسم؟ عاشق میشم؟ یا از اینایی میشم که عشق تو نگاه اول رو قبول ندارن؟ حتی الان هم نمیدونم چی رو قبول دارم. فقط منتظرم خودش اتفاق بیفته. تو تحصیلات کجام؟ تو درآمد کجام؟ هنوزم با همین آدمایی هستم که الان هستم؟ آیا با یکسریهاشون قطع رابطه کردم؟ آدمای جدیدی که وارد زندگیم شدن، آدمای خوبیان؟ من هنوزم همینطورم یا بزرگتر میشم؟ بزرگتر، منظورم سن نیست. چون صرف گذر زمان و دور شدن از تاریخ تولد آدم رو بزرگ نمیکنه. همه اینا رو میتونم خودم اونجوری که میخوام بسازم، اگر که تلاش کنم و استمرار داشته باشم و تنبلی و اهمالکاری نکنم. دوست دارم پنج سال دیگه وقتی به الانِ خودم نگاه میکردم، بگم ایول! تو از صفر شروع کردی و حالا دیگه صفر نیستی! دیگه نیستی... (Not anymore...)
پ.ن: کاشف به عمل اومد، وقتی قطعه موسیقی میذارم تو پست، تو قالبهای عرفان در مرورگر کروم نمایش داده نمیشه. پس احتمالا قالب رو عوض کنم به قالبهای پیشفرض بیان. حیف این همه قالب قشنگ که ویرایش کردم...