اولین سال بعد از اتمام خدمت سربازی؛
یکی از اتفاقات جالب این بود که به طرز کاملاً غیرمنتظرهای تاریخ ترخیص من از خدمت، افتاد ۴۰۳/۱/۱ و خب عین همون قضیه شروع از شنبهها بود که هیچ وقت اتفاق نمیافتاد :) من خوشحال و سرمست بودم از این که خدمتم تموم شده و حالا میتونم حسابی استراحت کنم. اما زندگی هیچ وقت مطابق میل ما پیش نمیره. میره؟ امسال شروع خوشحال کنندهای داشت چون من دوباره آزادیم رو به دست آوردم.
کلاس طراحی؛
اولین کاری که تو سال گذشته کردم، ثبت نام تو کلاس طراحی بود. چون بقیه که نقاشیهای من رو دیده بودن خیلی توصیه کردن که کلاس نقاشی (یا در اصل طراحی) ثبت نام کنم. نقاشی بیشتر با رنگ همراهه و یکم سختتره و من قید رنگ رو زده بودم. پس کلاس طراحی ثبت نام کردم. بعد از اتمام هم پیگیری نکردم. چون به گمانم کارهای مهمتری پیشِ رو بودند.
شروع مطالعه برای کنکور؛
خیلی سریع شروع به گشتن مشاور و منبع برای کنکور کردم. خدای من، زمان خیلی سریع گذشت و الان از هر زمان دیگهای به کنکور نزدیکترم این یه زنگ خطره. اولین مشاور اصلا عین آدمیزاد جواب نمیداد و منم دل رو زدم به دریا به همون جایی که باید رجوع کردم. خلاصه وسط تابستون بود که من استارت مطالعه برای کنکور رو زدم.
درس خوندن؛
خب، درس خوندنم هیچ وقت چنگی به دل نمیزد. گاهی خوب خوندم و درصدای خوبی گرفتم هی درصدام داشت میومد بالاتر. ولی دوباره متوقف شدم. دو بار امسال حالم بد شد و توقفهام به همین خاطر بودند. از این حال بد شدنا که یه مدتی طول میکشه تا برگردم حالت عادی. تنها چیزی که دستگیرم شد این که تنهام و در این تنهایی نکتههای بیشتری برای فهمیدن وجود داشت.
سریالها و فیلمها؛
متاسفانه در یک تصادف غمانگیز لیست دانلود چندسالهام پاک شد و حالا دقیق یادم نمیاد که از اول خدمت چیا رو دیدم و چیا رو ندیدم. ولی اگه بخواهیم فقط راجع به سال گذشته صحبت کنیم، سریال The Boys بهترین اتفاق سریالی عمرم بود و تا اینجا بهترین سریالیه که دیدم. بعد از اون، اتفاق قشنگ دیگه تماشای Supernatural بود که تا اینجای کار ده فصلش رو تماشا کردم و فصل یازدهم هستم. فکر نکنم دیگه بتونم به این زودیها تمومش کنم. واقعا تو کنترل سریال دیدن خوب عمل نمیکنم و همین باعث دردسر میشه. دو تا فیلم از اصغر فرهادی دیدم که حالبهمزن بودند و کارگردان محبوبی برای من نیست خلاصه. از کسی که بدِ کشور و خونهش رو میگه خوشم نمیاد. بهترین فیلم سینمایی که امسال دیدم Modern Times از چارلی چاپلین بود. چقدر این فیلم انسانی و آدمیزادیه! فوقالعاده است.
ورزش؛
از اول امسال داشتم میرفتم باشگاه که به بهانه احمقانه درس خوندن باشگاه رو ول کردم و کار مرگباری بود! محض رضای خدا کسی نبود بهم بگه درس خوندن نه تنها منافاتی با ورزش کردن نداره، بلکه تو به ورزش کردن احتیاج داری! برای این که اون مغز مبارک کار کنه، باید خون بهش برسه و چه تمهیدی بهتر از ورزش برای خونرسانی به مغز!؟ خلاصه کسی نبود و من دوباره از وسطای سال ورزش رو شروع کردم و تا الان هم نامنظم ادامه دادم. اتفاق عجیبی که این وسط میفته اینه که هر بار که درخواست کردم، مربی اجازه مصرف پودر پروتئین نمیده. خلاصه همه بدنهاشون به سرعت بزرگ میشه و من دارم با سختیِ بیشتر و بدون هرگونه انرژی زا و هرگونه مکملی ورزش میکنم. در نتیجه درد بیشتری میکشم بعد ورزش و یکم سختش میکنه. ولی سخته برای مرده. نیست؟
زبان؛
دوست ندارم زیاد بهش اشارهای بکنم. فقط دارم کاری که متاسفانه باید چندسال پیش تموم میشد رو الان تموم میکنم. این هم یک نمونه دیگر از کارهایی که رها کردم. کلا انگار با رها کردن یک رابطه صمیمانه خاصی داشتم که حاصل اون رابطه شد این که حالا باید دو برابر قبل تلاش کنم و اعصابخردی بیشتر. کلا هرچی میکشم از حماقتهای دوران نوجوانی! شاید هم نه! نمیتونم همه تقصیرها رو بندازم گردن خودم. خلاصه این یکی از چیزهایی که همیشه بهم یادآوری میکنه که چقدر استمرار تو کارها اهمیت داره. تو هرکاری توی زندگی، استمرار یکی از علتهای لازمه که اگه نباشه موفقیتی در کار نیست.
زیباترین اتفاق زندگیم؛
زیباترین اتفاق زندگیم این بود که ما دو بار به اسرائیل حمله کردیم. زیباترین اتفاق زندگیم این بود که ما در عمل به بزرگترین کابوس و تهدید برای اسرائیل تبدیل شدیم. زیباترین اتفاق زندگیم این بود که ما چقدر امنیت داریم که حتی در حمله اسرائیل هم، مردم ما به ...مشون هم نبود و از جنگ، جک میساختن، ولی موقع حمله ما، مردم اسرائیل عین سگ ترسیده بودن و به پناهگاهها فرار کرده بودند. زیباترین اتفاق زندگیم، همون روشن شدن شبهای اسرائیل به وسیله موشکهای ما بود و فقط خدا میدونه دیدن اون شهابسنگهای زیبا و در عین حال کُشنده تو آسمون اونا چقدر برای من لذتبخش بود. اینقدر لذتبخش که منو تبدیل به یه آدم بیادب میکنه. و وای! ادیتهایی که از ویدیو حمله ما اسرائیل با صدای پسزمینه سخنرانی هیتلر ساختن، فوقالعاده بود! قشنگ برای من حکم دراگ رو داشت. آره خلاصه، شبهای روشن اسرائیل قشنگترین اتفاق سال گذشتهام بود...
البته اتفاقهای غمانگیز زیادی هم افتادند. خیلیها رو از دست دادیم که باورش سخته که دیگه در میون ما نیستند. اما، مگه معنی مقاومت همین نیست!؟ مقاومت به هر قیمتی، حتی مرگ. این رمز پیروزیِ این جبهه است...
کشورم؛
از دیگر زیباییها این که تو سال 2024 رتبه آی کیوی ایرانیها چهارم شده بود :) همون ایرانیهایی که عادت دارن خودشون و ملتشون رو احمق خطاب کنن. دیگری این که تاریخ ملت ما قدیمیترین تاریخ بین کشورها شناخته شد! تاریخِ کشورِ همون ایرانیهایی که قدر تاریخ و زبان و دین خودشون رو نمیدونن. چون اون مرغ لعنتی همسایه همیشه خدا غازه! همیشه. و هزارتا رتبه تاپ دیگه که برامون عادت شده اقتصاد بد و مسئولین بد رو عین یه چماق بزنیم تو سر همه موفقیتهای دیگهمون! امسال بیشتر از همیشه حس وطنپرستیم گل کرد و بدجوری حس غرور دارم از این که تو این کشور به دنیا اومدم. نمیتونستم چیز دیگهای رو تصور کنم. میدونی؟ مردم غرب، شاید زندگی خوبی داشته باشن، اما از زندگی ما خبر ندارن. نمیدونن اینجا هم حیات و زندگی هست. ولی ما میدونیم همه جا چه خبره و این یکی از خوبیهای اینجاست. البته باید مراقب باشی که مغزت توسط همونا شستوشو داده نشه.
***
و در نهایت، تنهایی، تنهایی، تنهایی، این داستان زندگی منه. نمیدونم غمانگیزه یا نه! احتمالاً وقتی میبینم که بقیه خیلی دوست دارند، حسودیم میشه. شاید! چون مطئمن نیستم. ولی اینجوری هم نیستم که بخوام افسردگی بگیرم و آه و ناله کنم، چون خب، زندگی همینه دیگه. (لعنتی این آخر سالی افسردگی رفته و انگیزه جاش رو گرفته با یه حس عذاب وجدان از عملکرد قبلیام. خیلی وقت بود که حالم اینجوری خوب نبود) قطعاً آدمهای تنهاتری از من هم وجود دارند. قطعاً زندگیهای سختتری از زندگیهای من وجود دارند. نمیخوام از سختیهای دیگران سوءاستفاده کنم و خیلی خودخواهانه بگم چون زندگی اونا بدتر از منه پس آخجون زندگی من خوبه! نه اصلا، این خیلی خودخواهانه است. ولی صرفا دونستن این که زندگیهای سختتری هم وجود داره، باعث میشه از خودم خجالت بکشم. وقتهایی که کاری نمیکنم و ناامیدم، دوست دارم یه نفر از غیب بیاد و یه کشیده محکم بزنه تو صورتم و بگه به خودت بیا لعنتی! به خودت بیا...
الان هم در حالی که داشتم این متن رو مینوشتم، از شونههام تا مچ پام به خاطر ورزش حس درد و کوفتگی شدید داشتم. پس تو مودِ این نیستم که بخوام از پلنم برای سال بعد بگم. اصلا نمیخوام هیچ وقت بگم. باشد که سال بعد در همین مواقع اگر عمری بود و "بیان"ـی هم بود، در قالب یک پست با همین عنوان، تعریفش میکنم. پس به گمانم تا سال بعد، خدا یار و نگهدارتون. عیدتون هم پیشاپیش مبارک...