سلام! سال نو رو تبریک می‌گم. 

سال جدید قراره خیلی برام متفاوت باشه. فعلا تا آخر ماه رمضون می‌خوام استراحت کنم، چون واقعا دهن روزه نمیشه کار خاصی انجام داد. تو ماه رمضون هم نمیشه ساعت خواب رو اصلاح کرد. من دو سه سال بیشتر نمیشه که شب‌ها ماه رمضون می‌خوابم. هیچ وقت عادت نداشتم ماه رمضون شبا بخوابم. تنها تفاوتش با الان اینه که، قبلا فقط روزها می‌خوابیدم، الان هم روزها و هم شب‌ها می‌خوابم. زیاد خوابیدن کمبود خوابِ گذشته رو جبران می‌کنه!؟ متاسفانه خیر. آقای متیو واکر معتقده دیگه هیچ وقت کمبود خواب جبران نمیشه. شما هیچ وقت نمی‌تونید کمبود خوابی که در گذشته داشتید رو جبران کنید. چراییش رو خوب متوجه نشدم. الان دارم کتاب "چرا می‌خوابیم؟" رو می‌خونم.خطرات و مضراتی که کم‌خوابی داره واقعاً وحشتناکه. تا اینجای کار که داره توضیح میده علت علمی خواب چیه و چطور اتفاق میفته و چند نوع خواب داریم و چرا و چطور باید بخوابیم...

امسال کلی کار برای انجام دادن دارم. یه جورایی مثل انیمه zom 100 که یه لیست صدتایی داشت از کارهای مورد علاقه‌اش که تا قبل از زامبی شدن انجام بده. نه این که من لیست بلند و بالایی داشته باشم، ولی یکسری کارهای حیاتی برای انجام دادن دارم. وقتی همشون رو با هم در نظر می‌گیرم، گیج می‌شم. نمی‌دونم دقیقا از کجا شروع کنم. باید پله‌پله‌شون کنم و هر روز به یک مسئله فکر کنم تا بتونم بهشون بپردازم. تازه اگه هر کدوم از این‌ها رو بخوام باز کنم، با کلی کار ریزتر مواجه می‌شم. یک مقدار مضطربم می‌کنه ولی در هر صورت هرچه سریعتر و به نظرم بهتره که تا آخر ماه رمضون، برنامه ریزی و هماهنگی‌های لازم رو انجام بدم.

سالی که گذشت، و البته سال قبلش، برای من پر از تجربه بود. امیدوارم بتونم از این تجربه‌ها به خوبی استفاده کنم. بی‌خوابی کشیدن باعث شد قدر خواب و سلامتی رو بدونم. دوری از خانواده باعث شد قدر اون‌ها رو بدونم. زندگی در شرایط سخت، باعث شد قدر زندگیِ عادی خودم رو بدونم. در تاریکی بودن باعث شد قدر تاریکی و روشنایی، جفتشون رو بدونم. از همه بدتر و سخت‌تر، انتظار کشیدن بود که باعث شد قدر عمر و زندگی خودم رو بدونم. خلاصه زندگی با عدم‌ها، باعث شد قدر وجودها رو بدونم. ولی خب، مثل قبل هم دیگه نمی‌تونم زندگی کنم. مثل قبل حوصله ندارم. نمی‌تونم زیاد تو خونه بمونم و باید بیشتر بیرون خونه وقت بگذرونم. اینجوری برای همه، مخصوصا خودم بهتره. اعصابم خیلی حساس شده و باید بیشتر مراقبش باشم. نمی‌دونم صبری که از خودم تو خدمت نشون دادم یا قبل خدمت داشتم، الان و بعد از این هم خواهم داشت یا نه، منظورم از صبر کردن، صبر کردن برای رسیدن به اهداف نیست، صبر کردن مقابل اعصاب‌خردی‌ها و چیزهای مزخرفه. امیدوارم اصلا قرار نباشه باهاشون رو به رو بشم که بخوام تحمل کنم.

این فصل جدیدی که شروع شده، متاسفانه باعث یک سوءتفاهمی در اطرافیان شده. همه‌اش راجع به دو تا مسئله نسبتاً مهم صحبت می‌کنن. یکی کار، یکی هم ازدواج. فکر می‌کنن کسی که رفته خدمت دیگه الان باید زن بگیره و مشغول یک کاری بشه که صبح بره و شب بیاد و بعد بچه‌دار بشه و مثل یه انسان عادی زندگی کنه و بعدش بمیره و بگن که چی؟ نهایتش بتونم خاطره خوش برای اطرافیانم خلق کنم. ولی این زندگی عادی، برای من هیچ بهره و ثمره‌ای نداره و بنابراین نمی‌خوامش. وقتی زیاد راجع به ازدواج صحبت می‌کنن، من رو خجالت زده می‌کنن. نمی‌دونم کی میشه که راجع به دیگران حرف نزنن. قبلاً می‌گفتم گور بابای حرف مردم، ولی الان حرفاشون داره کم کم اذیتم می‌کنه. اولاً کار، کاری که من می‌خوام انجام بدم برای ۹۹ درصد از جمعیت کره زمین هیچ جذابیتی نداره. کار من قراره نوشتن باشه و احتمال خیلی زیاد سال جدید رو باز هم مثل دوران کرونا، از نوشتن، و این بار متفاوت‌تر، کسب درآمد و تجربه کنم. خیلی کم و سخت. ثانیا، ازدواج! من نه تنها از لحاظ شرایط مالی، بلکه از لحاظ شخصیتی هنوز آماده این موضوع نیستم. درسته که دو سال تو ارتش خدمت کردم، ولی هنوز احساس نمی‌کنم که دوره نوجوانی رو پشت سر گذاشته باشم. متاسفانه سن نوجوانی رفته بالا و من هم از این موضوع مستثنا نیستم. درسته که با نسل خودم احساس قرابتی نمی‌کنم، ولی خب، دلیل نمیشه شبیه اونا نباشم. من تو این عصر به دنیا اومدم و متاسفانه کوچکم. این سربازی موهبتی بود تا من رو بزرگتر کنه، ولی نه اون بزرگی که دیگران انتظار دارن. ضمن این که من از بزرگ‌شدنی که مساوی بشه با یک زندگی عادی (که بالا شرحش رو دادم) که اون هم مساوی با مرگه، بدم می‌آد. دوست ندارم به مرور بمیرم! دوست ندارم برم صبح تا شب کار کنم، بعد ازدواج، بعد بچه‌دار شدن و بعدش هم مرگ! دوست دارم به مرور زنده‌تر بشم. این زندگیِ تقریباً حیوانی، چه فرقی با زندگی نباتی داره؟ تنها فرقش با زندگی نباتی اینه که، تو زندگی نباتی تو روی تخت بیمارستان بی‌تحرک و بی‌واکنش افتادی و تو زندگی حیوانی، می‌تونی از نقطه A به نقطه B بری و زندگی خودت رو خیلی جذاب‌تر حروم کنی. اگه بنا به حروم کردن زندگیه، دوست دارم به روش خودم انجامش بدم.

برنامه‌ها همونطور که گفتم خیلی زیادن و نمیشه راجع به تک‌تکشون صحبت کرد، ولی چیزی که شرح دادم، تقریبا وضعیتیه که امسال دارم. این که نمی‌تونم زیاد تو خونه باشم، کلی کار دارم و در برخورد با دیگران باید پاسخگو باشم بابت شغل و ازدواج!! شرایط سختیه. ولی زندگی همیشه سخت بوده نه؟ :) امسال تصمیم دارم از فیلم‌هایی که می‌بینم و کتاب‌هایی که می‌خونم یه پست تو اینستا بذارم. و از کارهایی که در طی روز انجام میدم، تو کانال تلگرام یه پست بذارم. کار سختیه، این که هر روز گزارش بنویسی. تقریبا بعد چند روز یادم میره، ولی خب، شروع می‌کنم.

امسال سال اژدهاست و میگن سال خوبیه. بهترین موقع است برای تاتاکاعه و سوسومه گفتن. شایدم باید قلبمون رو فدا کنیم برای اهدافمون :) ولی فعلا باید یه مقدار استراحت کنم و نقشه‌ای برای حرکت کردنم بچینم. این یه مدت رو احتمالا زیاد کاغذ بازی کنم...